فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

جمال چهره تو حجت موجه ماست

به نام خداوند سمیع علیم سلام بر همگی. عید همتون مبارک.ایشالله اعمالتون قبول باشه و خداوند از من ناچیز هم قبول کنه. اومدم فقط بگم خدا صدامو شنیده..دارم امروز صبح میرم دیدار یار..بابای خوبیها.نائب الزیاره هستم مهربون فاطمه هم امروز چشمش به جمال آقا روشن میشه..البته این بار دومه که فاطمه میره میگمش فاطمه کجا داریم میریم..میگه :دیدار آقای رهبری.....قربون این شیرین حرف زدنت.. ایشالله قسمت همتون بشه.. (ایشالله کمی فرصت پیدا کنم ..میام و بیشتر صحبت میکنم..یه مدتی به طور ناخودآگاه وب مهربون فاطمه به سمتهای خوبی داره میره.خدا رو شکر میکنم..البته ایشالله سر فرصت به موضاعات دیکه هم می پردازم.....
29 مرداد 1391

بابای مهربانی ها......آقا قربون قدم هایت...خوش مرهمی بودی بر جانهای سوخته

  ( جمعه-٢٧مرداد-٢٨ماه مبارک رمضان-ساعت ٦:٣٠صبح) سلام.چند روزه که نیومدم ..علتش هم بیشتر این بود که دلم حسابی گرفته بود... دلی تکه تکه از داغ آذربایجان...دلی تکه تکه از غم و مصیبت عظیم هم وطنان عزیزمان...مصیبت مادران و پدران و مادران در سوگ جگرگوشه هاشان.... و امروز دیدار آقا ..این بابای مهربانی ها آبی بود بر آتش دلهاشان...   آقاجان امروز که صحنه های حضور سر زده تان را در تلویزیون میدیم و دوان دوان بودن مردم مصیبت زده را که با دیدنتان به شوق میدویند اشک به چشمانم دوید. آقا این همه مصیبت را چگونه رها کردند و به سمتتان میدویدن. بابای خوبم چونان میدویدند که گویی عزیزشان از زیز آوار بلند شده و دیگ...
27 مرداد 1391

امروز............

(کجایند مردان بی ادعا ...نه ما اینچنین پر مدعا)   امروز که این شعر قشنگ رو خوندم دلم نیومد توی وبلاگ نزارمش. لحظه ای درنگ................. فکرم همه جا هست ولی پیش خدا نیست  سجاده زر دوز که محراب دعا نیست گفتند سر سجاده کجا رفته حواست؟  اندیشه سیال من ــ ای دوست ــ کجا نیست؟ از شدت اخلاص من عالم شده حیران تعریف نباشد ابدا قصد ریا نیست! از کمیت کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست یک ذره فقط کندتر از سرعت نور است  هر رکعت من حائز عنوان جهانی ست!  این سجده سهو است؟ و یا رکعت اخر؟  چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست ای دلبر من! تا غم وام است و تورم ...
24 مرداد 1391

سخنی با خداوند مهربونم......

شب ٢٣رمضان-شب قدر به نام او که خیلی شرمندشم الهی العفو..الهی العفو.. .................................................. خدایا هر چه جلوتر میرم آرزوهایم بیشتر و بی حیاتر نسبت به تو میشم. خودت میدونی دوست دارم. ولی میدونم که تو بیشتر دوستم داری. خدایا فقط توی دعاهام دنبال خودم و آرزوهامم. خدایا بهم یاد بده که بدونم همه چیزم از توست. هرچند که میدونم و خودم رو به ندونستن میزنم. ای واااااای من کجا و بندگی تو کجا خدایا با همه ی گناهام همیشه به رحمتت امیدوارم. از بس مهربونی بی شرمانه گناه میکنم. خدایا نزار اونطوری که هستم فرزندم رو بار بیارم هرچند باید آدم بشم ت...
22 مرداد 1391

تقدیم به مهربان فاطمه

  به نام خدایی که تو را به من داد تا همه وجودم باشی ............................................... امشب این دومین پستی هست که میگذارم .این شعر رو توی یکی از  وبلاگا خوندم به اسم "هدیه ای از طرف خدا"دلم میخواد من هم اونو به فاطمه دخترم تقدیم کنم: بسم الله   تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش ک...
22 مرداد 1391

شب قدر است و من قدری ندارم.....

 به نام خداوند بخشاینده سلام.اومدم بگم فقط امشب دعا کنید برای من ناقابل و خانوادم.از اونجایی که "الجار ثم الدار"من هم برای شما دعا میکنم.راستی اول ظهور آقاصاحب الزمان(عج الله) و بعد سلامتی حضرت آقا مقام عظمای ولایت. یا علی مدد ...
17 مرداد 1391

چه کنم۰۰۰۰

سلام ۰پشیمون شدم نمیرم بوشهر ۰۰۰۰دلم عجیب گرفته و هر چه میکنم نمیخنده۰۰۰۰خدایا خیلی تنهام۰پروانه جان ببخش۰این روزا دنبال یه هم نفس میگردم که صدامو بشنوه۰اما زهی خیال باطل۰توی این دنیا دلم به همسرم خوشه که اونم صبح تا شب نیست۰چه کنم۰خدا تنش رو سالم نگهداره۰عاشقانه دوستش دارم و از نبودن هاش بی قرارم۰یا رب مددی
16 مرداد 1391

جدا شدن از خود....

  به نام خدای من وتو دوشنبه-16مرداد1391-17رمضان المبارک-ساعت6:30صبح سلام...امشب به همسرم گفتم برام بلیط بگیره چند روزی برم بوشهر پیش دوست خوبم پروانه...چند دلیل داره: اینکه من و مهربون فاطمه کمی دل و دماغ پیدا کنیم چون حسابی حوصلمون سر رفته دوم اینکه دلم برای پروانه تنگ شده و اگه توی این چند روز  نرم معلوم نیست دیگه بتونم برم چون برای دنیا اومدن نی نی خوشکلش  میره شیراز وسوم اینکه دلم میخواد کمی از خودم جدا شم...دنبال روحیه گرفتنم... حالا اگه بلیط گیرم اومد فردا شب میرم .................................................... از بعد از افطار که اومدم...
16 مرداد 1391